کتاب مجموعه داستان های مادری (۵)روایت هایی از سردار شهید حاج اسکندر اسکندری به قلم مجید ایزدی از انتشارات فلاح
حضورش در بین نیروها اعم از فرماندهان. نیروهای کادر و بسیجیان و خط مقدم نقش و تاثیر بسزایی داشت
یادم میآید
روزی نزدیکی غروب راه اصلی را رها کردم و خواستم از طریق میان بر خودرا از منطقه ای به منطقه دیگری برسونم
در مسیر به رودخانه ای خشک و پر از رمل و ماسه بادی رسیدم
بناچار خودرو با دنده کمکی وارد آن رودخانه شدم
اما در وسط رودخانه خودرو در ماسه ها گیر کرد
هر چه تلاش کردم بیشتر چرخ هاش در ماسه ها فرو میرفت
هوا روبه تاریکی میرفت و من مانده بودم چکار کنم
کاملا نا امید شده بودم در آن بیابان تک وتنها
زمانی گذشت
به ناگاه در آن سوی رودخانه تویوتا وانتی توجه مرا به خود جلب کرد
تا خواستم حرکت کنم
راننده پیاده و شد و به سمت من آمدو در حالی که بسته ای در دست داشت
نزدیک شد دیدم شهید بزرگوار حاج اسکندر است
سلامی کردم و بسته را به من داد. کمپوت بود
وگفت فعلا گلویی تر کن
میدانم خسته شدی
و نگاهی به چرخ های ماشین کرد و دوباره رفت سراغ ماشین خودش در بازگشت بیل و مقداری طناب با خود آورد
با توجه به قدرت بدنی که داشت تا آنجا که میشد ماسه ها را در اطراف چرخ ها به تنهایی دور کرد و مسیر هم همینطور
آنگاه طناب به ماشین بست و سر دیگر آن به خودرو خود
وگفت با حرکت دست من شما هم ماشین بزن تو دنده و حرکت کن
بلاخره آن شب مرا از آن تنگانا نجات داد
روحش شادکه همیشه علاوه بر سلاح و مهمات هر گونه وسلیه در ماشین خود داشت
شادی ارواح مطهر شهدا بخصوص سردار جاج اسکندر جمیعا صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد و
تمامی خدمات و محصولات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه میباشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.